جاذبه جهانی ولایت | از بیپاسخی "تثلیث" تا شیعه شدن دختر کاتولیک
اشاره: تبلیغ در خارج از کشور، همواره جزء موضوعات جذاب و مهم میان مبلغان بوده است و طبیعی است که برای اطلاع از هر موضوعی باید سراغ با تجربههای آن فن رفت. حجت الاسلام والمسلمین سیدمجتبی حسینینژاد، معاون آموزشی موسسه زبان و فرهنگ شناسی جامعه المصطفی(س)، پرسش های خبرنگار خبرگزاری رسا را پیرامون ضرورت، مبانی و چگونگی تبلیغ در آمریکای لاتین پاسخ گفته است. ایشان که خود فارغ التحصیل درس خارج حوزه های علمیه و مسلط به زبان اسپانیولی است، به مدت 5 سال نمایندگی المصطفی در ونزوئلا را به عهده داشته است.
رسا ـ اولویت تبلیغ در آمریکای لاتین نسبت به مناطق دیگر جهان چیست؟
یک بحث کلی مطرح است که آیا تبلیغ خارج از کشور اساسا ضرورتی دارد یا نه؟ و بحث دیگر آن است که بر فرض، ضرورت تبلیغ برون مرزی را بپذیریم، چه مناطقی اولویت بیشتری دارند؟
اما اگر بتوانیم یک دید بشری و انسانی کلی داشته باشیم که در آن اعتقاد بر این هست که افراد بشری باید سعادت مند بشود و اساسا هدف دین، سعادت است. در این صورت هر جا دسترسی بشر به حق و سعادت مندی کمتر باشد، حق آنها بر فرد مبلّغ برای رساندن پیام دین به آنها بیشتر است. مثل دو منطقه که یکیشان کمبود مواد غذایی دارد و دیگری قحطی. قطعا منطقه قحطی زده سزاواری بیشتری به کمک شدن دارد تا منطقه ای که صرفا کمبود دارد. به عبارت دیگر، استدلال به صورت دقیق این گونه تقریر می شود: هر جا دوری انسان ها از حق و حقیقت بیشتر باشد، سزاواری آنها به هدایت شدن بیشتر است. امریکای لاتین در مقایسه با بسیاری از مناطق جهان از حق و حقیقت دور تر است بنابراین سزوار است که مبلغان، برنامه ویژه ای برای هدایت گری در آنجا داشته باشند.
جالب است بدانید امریکای لاتین تا مدت ها تحت تاثیر کشورهای غربی بوده است و سازمان های متعدد امنیتی، اقتصادی، نظامی و ... به راحتی فعالیت می کرده اند. لذا هم چنان بافت فرهنگی و مذهبی آنجا یک دست باقی مانده است. یعنی اختلافات مذهبی گسترده ای که در اروپا به راه افتاد، مطلقا در امریکای لاتین نبود. چرا که آنجا را همیشه به عنوان حیاط خلوتی نگاه داشته اند که نباید امنیت و ثباتش به هم بخورد. شاید به خاطر همین یکدستی فرهنگی است که وقتی آنجا بحث الاهیات آزادی بخش مطرح می شود، واتیکان به راحتی آن را کنترل می کند.
رسا ـ الاهیات آزادی بخش در تعارض با آموزه های کاتولیک هاست؟
تا حدودی بله. الاهیات آزادی بخش به سیاست هم می پردازد به خلاف مسیحیت کاتولیک که بیشتر در صدد اصلاح فرد است و نسبت به پدیده های اجتماعی و سیاسی رویکرد منفعلانه دارد.
تبیین دوم برای اثبات ضرورت تبلیغ برون مرزی که تحلیل شخصی خود بنده است این است که یکی از راه های ظهور، تکامل پیدا کردن عقل بشری است. تکامل عقل بشری هم زمانی است که بشر بما هو بشر به این نتیجه برسد که «انتم الفقراء الی الله». یعنی به این نقطه برسد که خودش نمی تواند برای خودش برنامه بریزد و باید از وحی بهره بگیرد. هر وقت به این نتیجه برسد، ظهور اتفاق می افتد. مانند کسی که مریض شده ولی سعی می کند در داخل خانه با داروهای موجود، خود را درمان کند. طبیعتا تا زمانی که به این خود درمانی امید دارد، به پزشک مراجعه نمی کند. انسان امروز هم در حال خود درمانی است و فعلا به این نتیجه نرسیده است که باید به وحی مراجعه کند. همه مکاتب و ایسمها و فلسفه های سیاسی بشری هم به خاطر همین خود درمانی بشر است.
آخرین مکتب فکری بشر هم که هنوز به آن امیدوار است، «دموکراسی» است. یعنی گمان می کند با دموکراسی می تواند کار از پیش ببرد و مشکلاتش را حل کند. بنابراین یکی از وظایف مبلّغ این است که بشر را از این توهم بیرون آورد و به او بفهماند تو نمی توانی برای خودت برنامه بریزی و باید از وحی بهره بگیری. پس هر جا این توهم غلیظ تر و شدید تر باشد، اولویت بیشتری هم دارد که مبلّغ به آن بپردازد و به طور خاص، این توهم در امریکای لاتین بیشتر است. چرا که مستعمره بوده اند. هجمه رسانه های غربی در امریکای لاتین، کماکان زیاد است و جالب اینجاست که حتی کسانی که از دموکراسی و لیبرالیسم ناامید شده اند به دامن سوسیالیسم افتاده اند. این در حالی است که امید به راه سوم در برخی از جوامع شیعی امریکای لاتین، ایجاد شده بود. مثلا یک جوان شیعه اروگوئه ای، سایتی زده بود با عنوان «Tercer camino» که یعنی راه سوم. بنابراین تا زمانی که راه سوم را به آن ها نشان ندهیم، ظرفیت برای پذیرش انسان کامل وجود نخواهد داشت.
نکته بعدی این است که در روایات اهل بیت(ع)، نسبت به غیر مؤمنان تعابیری آمده است که نشان دهنده میزان اهمیت کار روی جوامع انسانی است. تعابیری نظیر مستعضفین یا ایتام آل محمد و ... ؛ بنابراین هر جا استضعاف بیشتر است باید کار تبلیغی بیشتری صورت بگیرد.
رسا ـ برخی می گویند در کشورهای دیگر، باید از بومی ها استفاده کنیم نه این که مبلغ ایرانی را تربیت کنیم و بفرستیم. زیرا بومی ها مقدماتی مانند پاسپورت، زبان، آشنایی با فرهنگ و ... را دارند و راحت تر می توانند کار را جلو ببرند.
این یک ایده است. منتهی ایده ها وقتی عملیاتی می شوند، تازه چکش کاری می شوند. ما به عنوان مبلغ هم وظیفه تبلیغ داریم و هم تربیت. یعنی مبلغ پس از رساندن پیام دین باید بتواند با مخاطب ارتباط بگیرد و رابطه عاطفی داشته باشد و تاثیر تربیتی بگذارد. بنابراین هر دوی اینها باید با هم انجام بشوند و هر کدام بدون دیگری ناقص است. بهترین فرض آن است که ما به تعداد مورد نیاز، مبلغ بومی آشنا و مربّی داشته باشیم. این بهترین حالت، با کمترین هزینه و بیشترین فایده است. اما واقعیت غیر از این است. زیرا با توجه به جمعیت بالای 600 میلیونی آمریکای لاتین، می بینیم نمی توانیم کار را صرفا به بومی ها بسپاریم. بنابراین ناچار از تربیت و اعزام مبلغان ایرانی هستیم. این پاسخ اول برای پرسش شما.
اما پاسخ دوم آن که ممکن است بتوانیم بگوییم حتی اگر ما مبلغ بومی به تعداد کافی برای مناطق مورد نظر داشتیم، باز هم باید مبلغ و مربی از کشور اسلامی به آن جا اعزام می کردیم. منتهی این مبلّغ ایرانی رسالتی دارد که متفاوت از رسالت مبلغ بومی است. تفاوت به این معنا که یکسری از معانی و مفاهیم اسلامی در جامعه دینی رسوخ پیدا کرده است و این نیاز دارد که یک نفر از این جامعه به آنجا برود و خیلی از این موارد را آنجا پایه گذاری کند و جا بیندازد. مثلا یکسری از روابط اجتماعی ما در جامعه اسلامی جا افتاده است. مثلا سنّت های خانوادگی و ... . ولی اینها در غرب به شدت آسیب دیده است. برای این که آسیب ها ترمیم بشود، کسی باید برود که این فضا را تجربه کرده و آگاه است. بنابراین در این چنین مواردی به مبلغان ایرانی نیازمندیم که به یاری مبلغان بومی بروند.
رسا ـ گاهی مطرح می شود که در هر گوشه از جهان، بخش هایی از معارف اسلامی برای مردم جذّاب تر است. مثلا در منطقه ای ممکن است معنویت اسلامی برای مردم جالب باشد و در جای دیگر، عقلانیت اسلام. در آمریکای لاتین چگونه است؟
من معتقدم در دو حوزه، عقل بشری تشنه است. یک حوزه، معنویت است. به گونه ای که این دوران را عصر معنویت نام گذاشته اند و ویژگی منحصر به فرد معنویت اسلامی، مبتنی بودنش بر عقلانیت است که این بسیار در نظر آنها جالب و جذاب است.
حوزه دوم، روابط اجتماعی و به خصوص روابط خانوادگی است. نوع تعامل افراد با یکدیگر و تشکیل بنیان خانواده برای آنها جذاب است. چون احساس نیاز کرده اند.
رسا ـ آیا بین این کشورها از نظر فرهنگی، تفاوت کلی هم هست؟
حتما. شما ایران را در نظر بگیرید که ما یک فرهنگ کلی مشترک داریم ولی در میان هر قوم و عشیره ای، ده ها خرده فرهنگ وجود دارد. هر منطقه ای بسته به اقتضائات طبیعت و جغرافیا، در زمینه های مختلف، با هم تفاوت بسیار دارند. طبیعتا وقتی در کشوری با هشتاد میلیون جمعیت اینقدر تنوع وجود دارد در یک منطقه بیش از ششصد میلیونی چه تنوعی وجود خواهد داشت؟
رسا ـ به صورت جزئی تر هم می توانید به این تفاوت های فرهنگی اشاره کنید؟
بله. منتهی قبلش باید اندکی جغرافیای منطقه را توضیح بدهم. این منطقه بسیار گسترده است. ببینید ما یک قاره آمریکا داریم که به سه قسم شمالی، مرکزی و جنوبی تقسیم می شود. امریکای شمالی، شامل ایالات متحده، مکزیک و کاناداست. امریکای مرکزی، کشورهای حوزه دریای کارائیپ را در برمی گیرد و امریکای جنوبی هم از ونزوئلا و گویان شروع می شود و تا آرژانتین امتداد می یابد. الان محل صحبت ما در امریکای جنوبی است. کشورهای امریکای جنوبی بر اساس کشور استعمارگرشان، با هم فرق می کنند. برخی مستعمره اسپانیا بوده اند و برخی پرتقال و برخی فرانسه و انگلستان و ... . در یک تقسیم بندی دیگر می توانیم این کشورها را به سه دسته تقسیم کنیم: کشورهایی که کاملا اروپایی شده اند مثل آرژانتین و شیلی و ... . کشورهایی که هنوز آداب و سنن کهن خود را حفظ کرده اند مثل بولیوی، اکوادور، پرو و ... . کشورهایی که بین این دو هستند و اختلاف بین نسلی دارند: مثل برزیل و کلمبیا. از سوی دیگر، جدا از تفاوت های فرهنگی میان این کشورها، حتی در برخی از این ها، چندین خرده فرهنگ وجود دارد مثل ونزوئلا.
رسا ـ اگر خاطره جالبی از سال های تبلیغی تان دارید برای مخاطبان ما بفرمایید.
روزی از یکی از اعضای مرکز اسلامی ما که دختری کوشا و حدودا 18 ساله بود، پرسیدم چرا مسلمان شدی؟ دلیل جالبی آورد. او قبل از اسلام، مسیحی کاتولیک بود و در مسیحیت کاتولیک این مرسوم است که افراد در اوایل نوجوانی به کلیسا می روند و عقایدشان را به یک کشیش عرضه و اقرار می کنند تا مسیحیتشان تثبیت شود.
خانواده این خانم هم در همان سن او را به کلیسا می روند تا دینش تثبیت شود. آنجا هنگام عرضه عقاید، برای این خانم بر سر مساله تثلیث شبهه پدید می آید. یعنی او نمی تواند بپذیرد خدا هم سه باشد و در عین سه بودن، یک باشد. آنجا سوال می کند و کشیش هم در جواب می گوید این مباحث مربوط به ایمان است و راه ایمان از عقل جداست و .... این خانم نمی پذیرد و از کلیسا خارج می شود.
این جاست که دست هدایت گری خداوند را انسان می تواند به وضوح ببیند. تصور کنید در ونزوئلایی که مسلمانان به 2 درصد هم نمی رسند، یکی از هم کلاسی های او مسلمان از آب در می آید و جالب اینجاست که این دختر مسلمان هم به یکسری از اعتقادات اسلامی مسلط بوده است. به هر حال با هم صحبت می کند و او هم مبانی توحید اسلامی را با زبان خودش برای این دختر طالب حقیقت بیان می کند. بعد از این گفتگو، او می فهمد که در اسلام، عقلانیت و معنویت از یکدیگر جدایی ندارند و معنویت اسلام، کاملا عقلانی است. اسلام را می پذیرد و پس از مدتی هم شیعه می شود. می خواهم بگویم معنویت عقلانی بسیار برایشان جذاب است.
یا نمونه دیگر یکی از دوستان ما بود که با یکی از پیروان مسیحیت انجیلی، مدت زیادی پیرامون مباحث اعتقادی مباحثه می کردند. پس از این که آن شخص مسیحی، کاملا برتری سیستم اعتقادی و اخلاقی اسلام را پذیرفت، گفته بود: من معتقدم که اسلام، دین فرهیختگان است اما نمی توانم باور قلبی ام را کنار بگذارم. بنابراین نمی توانم مسلمان بشوم!
رسا ـ در حقیقت آن شخص مسیحی خواسته به ایمان گرایی یا (Fideism) که در مسیحیت بسیار ریشه دارد، پایبند باشد. یعنی با تفکیک مسیر عقل از ایمان، راه را برای پذیرش باورهای خرد ستیز هموار می کنند.
بله همین گونه است. این مساله در فرهنگ مسیحیت وجود دارد و البته برعکس آن در اسلام، ایمان کاملا منطقی و قابل دفاع است.
رسا ـ خیلی ممنون از این که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید./۹۱۸/گ۴۰۲/س
علی بهاری